دانلود پایان نامه : بررسي تأثير سبكهاي فرزند پروري والدين بر ميزان خلاقيت كودكان
خلاقيت معمولي و خارق العاده 13
عواملي كه مانع خلاقيت مي شود: 20
اشكال مختلف تخيل و جلوه هاي خلاقيت در كودكان: 27
شيوه هاي ارتباط والدين با فرزندان: 28
1- والدين مقتدر (همتاي ربع اول در الگوي شيفر): 29
2- والدين سهل گير (همتاي ربع دوم در الگوي شيفر): 30
3- والدين مستبد (همتاي ربع سوم در الگوي شيفر): 30
4- والدين مسامحه كار بي اعتنا (همتاي ربع چهارم در الگوي شيفر): 30
موقعيت و تأثير خانواده بر رفتار فرزندان: 31
چگونه رفتارهاي ولدين مي تواند خلاقيت را برانگيزد: 31
پرسشنامه شيوه هاي فرزند پروري: 40
با توجه به برخورد جوامع بشري با مسائل ناهمگون بي شمار فزاينده وابستگي متقابل بين كشورها، تحليل رفتن منابع طبيعي، سرعت فزاينده تغييرات و مسائل عديدهاي از اين قبيل نياز به يافتن تصويري هر چه جامعتر و دقيقتر از آينده براي هر جامعه از ضروريات است. (كفايت، 1372).
تورنس (1959) استدلال ميكند كه تصاوير آگاه و ناخودآگاه از آينده، نيروي محرك مهمي در پس دستاوردهاي آيندهاند. تصاوير مثبت آينده، نيروي پر توان مغناطيسي هستند كه ما را به تحرك واداشتهاند و به ما انرژي لازم را براي حركت به پيش به سوي امكانات، راهحلها و دستاوردهاي خلاقي و جديدي ميدهند از طرفي براي آنكه بتوانيم قدرت تصور خود را افزايش دهيم و تصاوير مثبتي از آينده خلق كنيم بايد خلاقيت خود را پرورش دهيم. چه نياز به به خلاقيت اجتناب ناپذير است، بنابراين در اين دنياي پيچيده كنوني كه در هر رقابتهاي بسيار فشرده جوامع مبتكر و مختلف براي دستيابي به جديدترين تكنولوژي و منابع قدرت هستيم. افراد تيز هوش خلاق و صاحبان انديشههاي نو و جديد همانند گرانبهاترين سرمايهها از جايگاه بسيار بالا و ارزشمندي برخوردار هستند.
هر چه قدر جهاني كه در آن زندگي ميكنيم پيچيدهتر ميشود نياز به شناسايي و پرورش ذهنهاي خلاق و آفريننده محسوس و روشنتر ميگردد. در همين رابطه نونيامي معتقد است:
«شانسي براي بدست آوردن خلاقيت بالقوه ميتواند موضوع مرگ و زندگي هر جامعهاي باشد» (گاستون، 1985).
به همين دليل امروزه جامعه، بيش از هر زمان ديگر به افراد خلاق و هوشمند نياز دارد در شرايط كنوني، مسائل خلاقيت از تمرين مسائل در قلمرو روانشناسي آموزشگاهي است.
در مورد خلاقيت و شناخت كودكان خلاق بايد خاطر نشان سازيم قبل از اينكه كه آتي بتواند خلاق شود بايد شرايط يا محيط مناسب فراهم شود. خصوصيات افراد خلاق و غير خلاق مباحثي چند را در رابطه با محيط خانوادگي با خلاقيت را به بار آورده به طوري كه هم اكنون عقيده بر اين است كه محيط خانوادگي انسان خلاق چيزي سوال محيط خانوادگي آدم غير خلاق ميباشد. اين تفاوت مخصوصا در آنچه كه مربوط به روابط والدين و فرزندان ميباشد جنبه مشخصتري دارد. براي اين مثال نمونهاي را كه توسط شينر (1970) در اين رابطه انجام گرفته است را ميآوريم، وي درباره ده دختر تيزهوش و خلاق مطالعه نموده است و به اين نتيجه رسيده است كه خانوادههايشان در حدود آنها كنند سختگيري ميكنند. اين دختران خواندن را زود آموخته بودند و سرگرميهاي بسيار خلاقانهاي داشتند (شعر و نقاشي) و خود را داراي قدرت تخيل بسياري ميدانستند.
بين كشورها و گروههاي اجتماعي مختلف، به تفاوتهاي چشمگيري در زمينه روابط والدين و فرزندان يا به عبارت ديگر شيوههاي فرزند پروري برخورديم كه در دهههاي نخست ميلادي (سه دهه نخست) حاضر، روشهاي فرزند پروري تا حدود زيادي زير نفوذ مكتب رفتارگرايي بود. جاي ترديد است كه پدران و مادران زيادي اين شيوه خشك را به كار بسته باشند. اما به هر حال ديدگاه متخصصان آن زمان چنين وده است. (اتكنيسون، 1983).
به نظر ميرسد در حال حاضر شاهدند در جهت عكس هستيم و چنين مينمايد كه امروز، والدين احساس ميكنند كه ساده گيري پاسخگويي مشكل آنها نيست. به هر حال روابط والدين و كودك يكي از بحثهاي مهم روانشناسي است. البته بايد توجه داشت كه رفتار والدين ابعاد مختلف دارد و فقط شامل تغييرات يكنواخت نميشود.
به طوري كه ممكن است والدين هم فرزند خودشان را دوست بدارند و هم اينكه آنها را طرد نمايند، يا اينكه در حين درست داشتن آنها در انضباط نيز سخت گيري كنند، پاسخ طفل نيز صرفاً به يك جنبه از رفتار والدين با شخصيت آنها ارتباط پيدا نميكند. بلكه ما حصل تركيب عوامل مختلف ميباشد. هر چند پيش بيني ويژگيهاي شخصيتي بعدي بر مبنايي روشهاي خاص فرزند پروري بسيار دشوار است اما شواهدي در دست است كه بر اساس آن ميتوان گفت بدون شك خانواده مهمترين نقش را در كنترل و هدايت تخيل و ظهور خلاقيتها ايفا ميكند، با اينكه عوامل ژني، پيدايش استعداد خلاقيت را هر افراد ممكن ميسازد معذلك بروز و رشد اين استعدادها تحت تأثير عوامل محيطي قرار دارد. به طوري كه ميتوان گفت: خلاقيت به عنوان يك استعداد حاصل تعامل پيچيده وراثت و محيط است. (افروز، 1371)
در اين پژوهش برآنيم تا مشخص كنيم كه آيا شيوههاي فرزند پروري با روشهاي كه والدين در تربيت فرزندانشان به كار ميبرند چه تأثيري بر خلاقيت آنان دارد؟
نقش الگوهاي فرزندپروري و تأثيرات آنان به ميزان خلاقيت كودكان، چه در روند تكاملي انسان و چه در توسعه ترقيات آينده جهان، امري شايسته التفات بوده و در هر عصري كه اين نقش در غبار كم اتفاقي مسئولان رنگ باخته و يا به بوته فراموشي سپرده شده است، جهان به گرفتار آمده است، و اهميت آن است كه الگوهاي فرزند پروري و خلاقيت يكي از مشكلات و گرفتاريهاي جوامع بشري ميباشد چرا كه اين امر با سياست اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي پيوندهاي ناگسسته وارد كه با تاسف در خانواده و آموزش و پرورش امروز ما نيز سرچشمه بسيار نارساييها به شمار ميرود.
از طرفي مسئله خلاقيت مسئلهاي است كه در همه كشورها اعم از پيشرفته صنعتي و يا در حال رشد مطرح و در همه زمانها به نحو خاص خود بروز كرده است، لذا تحقيق درباره عوامل و راههاي شكوفايي آن همواره مورد نياز جوامع بوده است. از طرفي تنوع ضرر و زيانهايي كه از اين راه يعني ناديده گرفتن افراد خلاق جامع به عمر انسانها و يا به منابع مادي آنان ميرسد آنچنان رقم شايان توجهي را در برميگيرد.
بايد تكاملهاي آموزشي كارايي خود را بيشتر در راه افزايش استعدادها و تواناييهاي كودكان به كار برند. شناخت و آگاهي نسبت به الگوهاي فرزند پروري و ميزان خلاقيت ميتواند و به والدين و كودكان و همچنين مسئولان آموزش و پرورش و محققان و نظريه پردازان اجتماعي و فرهنگي كمك كند تا در برخورد با كودكان آگاهانه عمل كنند و مسائل و مشكلات آنها را در نظر داشته باشند.
در اين راستا، برآنيم تا علل متفاوت شكوفايي خلاقيت و همچنين عللي كه مانع از رشد خلاقيت كودكان ميشود را بررسي كرده و به اثبات برسانيم و با روشهاي متفاوت والدين، سلطة گري، آسان گيري و وابستگي شديد، مورد مقايسه و ارزيابي قرار دهيم. تا كار كرد هر يك از روشهاي مورد نظر به ميزان خلاقيت كودكان نشان داده و مناسب بودن و مزايا و معايب هر كدام از آنها را با روشي علمي به اثبات برسانيم.
.
.
شيوه هاي گوناگون فرزند پروري موجب رفتارهاي متفاوتي در ميان كودكان و نوجوانان است. والديني كه به طور مستمر كودكان و نوجوانان خود را مورد حمايت قرار مي دهند با آنان گرم و صميمي هستند و كنترل منطقي و متعادلي را اعمال مي كنند. در فرزندان خود اشتياق ابراز رفتارهاي اجتماعي قابل قبول را ايجاد مي كنند و نيز زمينه مساعدي براي بروز توانايي ها و قابليتهاي كودكان و نوجوانان خود فراهم مي آورند. برعكس والدين محدود كننده و طرد كننده با محدود ساختن شايستگي هاي كودكان خود آنان را از به آزمايش در آوردن توانمندي هايشان محروم مي كنند. با گذشت زمان اين گروه از كودكان و نوجوانان كم كم به اين باور مي رسند كه بدون كمك والدين خود نمي توانند با موضوعات و مسائل زندگي به طريق صحيح و موثر روبرو شوند. چنين باوري در آنها احساس ترس و اضطراب به وجود مي آورد. والديني كه مقررات سخت و انعطاف ناپذيري وضع مي كنند اگرچه كودكان خوب كنترل شده اي را تربيت مي كنند، اما زمينه مناسب براي رشد كودكان و نوجوانان سلطه پذير وابسته با سركشي را نيز فراهم مي آورند.
فقدان گرمي و صميميت و حمايت والديني كه كنترل قهرآميز و يا فقدان كنترل بر رفتارهاي مشكل آفرين منجر مي شود به كودكان و نوجوانان به شدت تحت تأثير شيوه هاي والديني حاكم بر خانوادههاست.
3 شيوه مهم فرزندپروري را كه خلاصه اي از الگوهاي شيفر و زيگلمن است كه در تحقيق ما مورد بررسي قرار مي گيرد را در اينجا ذكر مي كنيم.
والدين آسان گير: اين گروه از والدين در برابر خواستها و اعمال كودكان خود همواره موافق و پذيرنده هستند. والدين آسان گير از كنترل كودكان خود پرهيز مي كنند و اشتياقي ندارند كه آنها از رفتارهاي قابل قبول و معيارهاي تعريف شده گروههاي مختلف يا جامعه اطاعت كنند. ا ين گروه از والدين اگرچه سعي مي كنند در موقعيتهاي گوناگون و به هنگام برخورد با كودكان و نوجوانان خود دليل و خرد بكار گيرند.
اما نه تنها تلاش جدي در انجام اين مهم از خود نشان نمي دهند، بلكه رفتارهاي خلاف و غيرمسئولانه، تلاشهايشان را خنثي مي كند. به طور كلي اين قبيل والدين نسبت به اعمال كودكان و نوجوانان خود هيچ واكنشي نشان نمي دهند و از اين رو طيف وسيعي از رفتارهاي متفاوت در محيط خانواده تحمل مي شود. اين گروه از والدين از روش «به من ارتباط نداره» استفاده مي كنند. تا جايي كه كودكان و نوجوانان در تصميم گيري ها آزادي بيشتري از والدين دارند اين گروه از والدين رفتارهاي فرزند خود را در دوره كودكي به گونه صحيح كنترل نميكنند. در نتيجه در دوره نوجواني و جواني از دروني ساختن اخلاقيات و ارزشها در آنها عاجز مي مانند و در تربيت جوانان مستقل و خود رهبر درمانده مي شوند. اين گروه از والدين بسيار دير دست به كار مي شوند، و تنها در دوره جواني اقدام به كنترل جوانان، براي به نظم درآوردن رفتارهايشان مي كنند. دوره اي كه مداخله هاي ديروقت والدين و اختلافات ايجاد شده، جوانان را به سوي كژ رفتاريهاي اجتماعي و انحرافات اخلاقي سوق مي دهد.
والدين آسانگير كودكان و جواناني را پرورش مي دهند كه:
1- از روبرو شدن با مشكلات پرهيز مي كنند.
2- كمتر به والدين خود اطمينان و اعتماد دارند و در نتيجه از ارزشهاي آنها تبعيت نمي كنند.
3- در برقراري ارتباط صميمانه، ديرپا و ناموفق هستند.
4- غيرمسئول هستند و در پاسخ به انجام وظايف روزمره زندگي احساس مسئوليت نمي كنند.
5- بي بند بار هستند و به تجربه هاي جنسي زودرس و به مصرف مواد مخدر روي مي آورند.
والدين قدرت طلب: اين گروه از والدين سعي مي كنند رفتارها و نگرشهاي كودكان خود را به تجربه به معيارهاي رفتاري معين شكل داده و ارزيابي كنند.
والدين قدرت طلب كودكان را به اطاعت تشويق مي كنند و به منظور گردن نهادن به معيارهاي انتخاب شده استفاده از شيوه هاي مختلف تنبيه را ترجيح مي دهند. اين گروه از والدين از شرح دلايل رفتار و تصميم گيري هاي خود پرهيز مي كنند و در نتيجه به كنترل از نوع قهري درباره كودكان و نوجوانان خود قائلند.
اين گروه از والدين اعتقادي به گفت و گو ميان والدين و فرزندان ندارند و معتقدند كه هميشه والدين حق دارند و صحيح مي گويند و درست عمل مي كنند. اين گروه از والدين هرگز اجازه نمي دهند كه كودكان و نوجوانان نظريات خود را در زمينة رفتارهاي والدين و يا تنظيم رفتارهاي خود بيان كنند. والدين قدرت طلب كودكان و نوجواناني پرورش مي دهند كه:
1- سركش و طغيان گرند.
2- سطوح بالايي از كمرويي و اضطراب را تجربه مي كنند.
3- احساس بي كفايتي و حقارت مي كنند.
4- هيچ موافقت و سازشي با ارزشها و خواستهاي والدين خود ندارند.
5- از گزينش هدفهاي منطقي و قابل دسترس عاجزند.
.
.
.